ای فدایت مال و جان و جسم نا مقدار من
نام تو پنهان همیشه در همه گفتار من
ذکر تو پیوسته شد ورد تمام لحظه ها
یاد تو همواره باشد در همه افکار من
کی شود تا من ببینم طلعت رخشان تو
کی رسد آن دم که آید نوبت دیدار من
از فراق تو ببین راحت ندارم روز و شب
روی زردم بین ز هجر و این تن تبدار من
خود نمی بینی که لبریز تمنای توام
یا نمی بینی مگر این خواهش و اصرار من
کی بیایی زین سفر ای یوسف کنعان من
کی نمایی روی زیبایت به من دلدار من
کی شود تا من ببینم لحظه زیبای وصل
کی شود تا بشکفد این بخت نا بیدار من
@@@@@@
تشنه وصل توام آب روانی به من آر
خسته از هجر توام راحت جانی به من آر
عاشق لحظه دیدار توام رخ بنما
به یکی دیدنت اکسیر جوانی به من آر
بده زان باده نوشین وصال رخ خویش
جرعه ای آخر از آن می که تو دانی به من آر
چون کویر از تب هجران تو سوزم همه دم
آخر ای یوسف گمگشته نشانی به من آر
طاقت دوری تو نیست دگر بر من زار
مردم از دوری تو صبر و امانی به من آر
تا به کی بی تو برآید نفسم ده خبری
وآخرِ این تب و سوز و نگرانی به من آر
عاقبت لطف و عنایت به "مبشر" بنما
و یکی لمحه از آن باغ معانی به من آر
@@@@@@
در کتاب آمده مهدی به جهان باز آید
یوسف فاطمه بر دور زمان باز آید
در روایات قدیم آمده برگشتن او
وعده حضرت حق است و بدان باز آید
آید آن منجی موعود جهانی به یقین
باشد این حتمی و بی شک و گمان باز آید
آخر از پرده غیبت به در آید روزی
رخ نمایان کند و بر تو عیان باز آید
تا که آید کند او روشن و رخشان همه جا
مهر روشنگر هر کوی و مکان باز آید
تا که تابد همه جا پرتو خورشید رخش
نور ایمان به دل پیر و جوان باز آید
آید آن دوره زیبای شکوفای زمین
در پناهش همه جا صلح و امان باز آید
@@@@@@
بپاخیزید ای یاران الا ای جمع بیداران
که روز وصل نزدیک است و روز فتح و گلباران
الا یاران ایرانی سواران خراسانی
به آن اعجاز روحانی بیایید ای هواداران
بیایید ای هم آوردان به صد لشگر به صد گردان
بیایید ای قوی مردان سلحشوران و دلداران
الا ای طالقانیها الا ای گنج نا پیدا
برای یاری مولا بیایید ای سبکباران
الا ای یاوران آیید و خود آماده بنمایید
حجاب از دیده بگشایید و پیمان با حق انکاران
بپاخیزید و گل ریزید و نقشی دیگر انگیزید
به استقبال او خیزید و دیدار رخ یاران
طلوع و فجر صبح آید جهان رخشنده بنماید
نقاب از چهره بگشاید به روی شب گرفتاران
@@@@@@
یابن الحسن کجایی مُردم از این جدایی
طاقت دگر ندارم آقا اگر نیایی
تاب و توان ندارم بی خواب و بیقرارم
هردم در انتظارم آقا تو از در آیی
بی تو زمانه غم دنیای درد و ماتم
در هر طرف در عالم مائیم و بی نوایی
کی میشود گذاری این پرده را کناری
کی میشود بیاری بر درد ما دوایی
کی میشود میسر دنیا کنی منور
از فتنه های آخر کی آوری رهایی
کی میدهی تو پایان بر شام تار هجران
کی میرسد به دوران ایام آشنایی
@@@@@@
شود آیا که نقاب از رخ او بگشایند
به جهان پرتو رخساره او بنمایند
شود آیا که رسد دوره زیبای حضور
و جهان را همه با پرتو او آرایند
شود این دیده ما لایق دوران ظهور
وین دل پر گنه ما به دمش پالایند
شود آیا که دهند اذن قیام حق او
رخصت نهضت آن حجت حق فرمایند
شود آیا که رسد شوکت اسلام عزیز
بر شکوه و فر این دین مبین افزایند
شود آیا که رسد لشگر یاریگر غیب
کز سر نصرت این خلق مسلمان آیند
کی شود تا که رسد قافله بر مقصد خویش
ره به آن نقطه موعود زمان پیمایند
@@@@@@
مرحبا بر غیرت این مردم ایران زمین
آفرین بر این شکوه و عزت این سرزمین
خاک پاک این دیار آکنده از حس حضور
عطر خوب مهربانی با هوایش شد قرین
مردمانش با غرور و افتخارند یک به یک
در جهان یکدانه باشند و بزرگ و بهترین
یکسره با اقتدار آماده اند در صحنه ها
بر حضور و همت این مردمان صد آفرین
پر ز احساس و شعور و قوت و مردانگی
پر امید و با نشاط و مملو از عشق و یقین
اسوه صبر و شجاعت گنج ناب طالقان
پیرو راه ولایت حافظ قرآن و دین
خالق شور و حماسه اند هر زمان این مردمان
سرفرازی زین سبب با نام ایران شد عجین
برقرار و پایدار و جاودان بادا همه
زنده بادا تا ابد این سرزمین نازنین
@@@@@@
آنکه پیروزی این خلق مسلمان با اوست
وعده حتمی حق نصرت یزدان با اوست
تا نیاید نرسد فتح و گشایش به جهان
آنکه خوشبختی این زاده انسان با اوست
نوبهاران زمین میرسد از برکت او
فصل زیبای شکوفایی دوران با اوست
با وجودش برسد خاتمه بر ظلم و ستم
نوبت چیرگی خیل ضعیفان با اوست
تا نیاید نرسد روز نجات همگان
رمز احیاء همه مکتب و قرآن با اوست
با خود آرد به جهان شوکت اسلام عزیز
روز موعود جهانگیری ایمان با اوست
او تواند بکند ریشه دجال زمان
رمز نابودی این لشگر شیطان با اوست
@@@@@@
با وجودش شود اوضاع جهان بهتر از این
خوش شود زندگی و سیر زمان بهتر از این
در پناه رخ آن گوهر یکدانه حق
شود این سیر جهان گذران بهتر از این
از سر دولت او بارش این رحمت حق
شود ارزانی هر کوی و مکان بهتر از این
آخر این مرحله فقر و گرانی برود
بینی آن دم شده وضع همگان بهتر از این
چون که در دولت او نعمت وافر برسد
شود این ترجمه سود و زیان بهتر از این
این زمین جلوه کند گوهر پنهانی خویش
بنماید به همه گنج نهان بهتر از این
حال زار دل این خلق ستمدیده دهر
شود از نعمت آن راحت جان بهتر از این
چون که آید ز قدوم خوش آن تازه بهار
شود احوال دل پیر و جوان بهتر از این
@@@@@@
جانم فدات آقا بیا آخر به پیش ما بیا
من التماست میکنم مولای خوبیها بیا
ای دلبر و جانان من پایان بده هجران من
ای پرتو رخشان من بر این شب یلدا بیا
ای جان جانانم بیا ای درد و درمانم بیا
ای راحت جانم بیا ای سرور و مولا بیا
بنما رخت را بر همه دنیا فکن در همهمه
ای نور چشم فاطمه ای قبله دلها بیا
آقا نیایی چون دگر ماییم و عمری در به در
بی تو نمی آید به سر بی یارم و تنها بیا
بی تو همه درد است و غم خیر و نکویی در عدم
در هر طرف ظلم و ستم ویران شده دنیا بیا
آکنده شد دور زمان از ظلمت مستکبران
پر از ضلالت شد جهان خورشید بی همتا بیا
هست نا امید از دیگران این دیدگان عاشقان
تنها امید بی کسان آقا خودت تنها بیا
ای وارث خیرالبشر آقا امام المنتظر
از این گناهم در گذر بر این من شیدا بیا
منجی موعود جهان ما را از این محنت رهان
بازآ عزیز مهربان ای گوهر یکتا بیا
@@@@@@
تا که آید شود این ملک جهان خرم از او
چون گلستان شود و باغ جنان عالم از او
چون بتابد به جهان پرتو خورشید رخش
هر طرف روشن و رخشنده شود یکدم از او
تا که آید شود از لطف قدومش به یقین
پایه عدل و عدالت به جهان محکم از او
فرج آل محمّد برسد با قدمش
تا به مقصد برسد قافله خاتم از او
برسد خاتمه بر جملهء آلام بشر
که به پایان برسد درد و غم و ماتم از او
چون رسد دولت او فتح و گشایش برسد
به سعادت برسد سلسله آدم از او
صبح امّید رسد با سحر طلعت او
بر دل غمزده ما برسد مرهم از او
آنچنان او بزند بر صف شیطان صفتان
که بگردد کمر لشگر شیطان خم از او
@@@@@@
ای فغان از اینهمه ظلم و ستم
آی امان از این وفور درد و غم
فتنه ها شد در زمانه بی شمار
کشته ها گشته فراتر از رقم
دل که خون شد زین جفا بر شیعیان
کافران با رهروان نامحترم
جور ظالم ها شده از حد برون
حق کشی در هر مکانی بیش و کم
آنچنان افزوده شد درد و بلا
تا که نتواند که بنویسد قلم
آخر ای شمس حقیقت جلوه کن
ای فروغ صبح جاویدان بدم
جز تو امّیدی نمانده بر همه
رخ نما مهدی موعود امم
حجت حق عاقبت از در درآ
بر روی چشمم بنه آخر قدم
دور گردون با قدومت تازه کن
با خود آور دوره لطف و کرم
دولت ناب جهانی را بیار
آور آن دوران نیک و پر نعم
@@@@@@
نشانی بر من از آن بی نشان ده
خداوندا رخ او را نشان ده
شتابی کن به هنگام ظهورش
بسی سرعت در این سیر زمان ده
نمای آن گوهر باقی خود را
همانی که نکو باشد همان ده
به ما دیدار آن دردانه یعنی
حضور آن عزیز مهربان ده
رسان آن منجی موعود خود را
از این ظلم و ستم ما را امان ده
بده توفیق بودن در رکابش
شهادت در رهش بر عاشقان ده
لیاقت ده شدن از یاورانش
به راه خدمتش ما را توان ده
به ما در پرتو انوار رویش
وفور لطف و خیر بیکران ده
به ما در سایه سار رحمت او
حیات واقعی و جاودان ده
بکن ارزان ما آن دولت او
دگر آن نعمتش را بر جهان ده
@@@@@@
این علامات ظهور است که من می بینم
یا که نه این فقطم من که خفن می بینم!
وه چه اوضاع غریبی است که در سوریه است
یا بسی فتنه که در مصر و یمن می بینم
همه جا پر شده از شورش و آشوب و قیام
خیل شیطان همه در حال فتن می بینم
ظلم و بیداد و ستم گشته نصیب همگان
نسل آدم همه در رنج و محن می بینم
اینهمه زلزله و سیل و خرابی به جهان
گسل حادثه را رو به شکن می بینم
مکر و سیّاسی همواره این قوم یهود
باعث گمرهی اهل سنن می بینم
جبهه باطل و حق یکسره در کشمکش اند
جامه رزم خود آماده به تن می بینم
لشگر غربی ناتو که کند حمله به ما
این همان لشگر آن روم کهن می بینم
لشگر مشرقی یار خراسانی ماست
خیل آماده که در خاک وطن می بینم
فتنه آخر دجّاله گرفته همه جا
صحبت از شوکت حق را قدغن می بینم
حق و باطل شده ممزوج هم و ناپیداست
خیر انسان که از این قافله زن می بینم
دوره آخر عصر است و زمان در گذر است
خلق از این مرحله در حال سخن می بینم
لیکن آینده درخشان شود از صبح ظهور
روشن از پرتو او دشت و دمن می بینم
@@@@@@
مهدیا رخ بنما تا که فدایت بشوم
جان دهم در ره تو کشته به پایت بشوم
عاشقم بر نفسی بانگ اناالمهدی تو
کن صدایم که همه مست صلایت بشوم
مهدیا رخ بنما دور تو گردم همه دم
از کنارت نروم خاک سرایت بشوم
جسم و جانم همه تقدیم وجودت بکنم
با سر خویش دوان سوی ندایت بشوم
تو مرا جمعی و سرباز سپاهت بکنی
آن فدایی ره تحت لوایت بشوم
نوکر حلقه به گوش تو شوم من همه عمر
ساکن کوی تو گردیده گدایت بشوم
همچو یاران حسین ابن علی روز قتال
جان نثار تو خریدار بلایت بشوم
اگر از این سفر دور و درازت آیی
قول مردانه دهم بند وفایت بشوم
نگسلم عهد تو را با دل و جان تا دم مرگ
هر چه خواهی تو همان بهر رضایت بشوم
یار همواره وفادار تو گردم به خدا
تو شوی شمع و چو پروانه برایت بشوم
@@@@@@
روز و شب من به رهت منتظرم تا برسی
به امید نگهت کنج درم تا برسی
در هوای نگهی بر رخ جانانه تو
هر نفس ساکن این رهگذرم تا برسی
در تمنای نگاهت شدم آواره دهر
در پی دیدن تو در به درم تا برسی
لحظه ها را سپرم من همه در بیم و امید
همه بی خواب تو شام و سحرم تا برسی
بی تو آرامش دل نیست مرا هر نفسی
با همه ثانیه ها همسفرم تا برسی
میگدازم ز تب و آتش هجران همه دم
از فراق رخ تو دیده ترم تا برسی
در شب هجر رخت خواب به چشمم نرسد
از تب دوری تو شعله ورم تا برسی
انتظارم همه دم تا که ببینم رخ تو
دیده بر راه تو دارد نظرم تا برسی
@@@@@@
پیچ تاریخی نابی است دگر دوران را
میرسد فصل شکوفای زمان کیهان را
بگذری تا تو از این پیچ خطرساز زمان
آورد منظر تو باغ و گل و ریحان را
پیچ تاریخی سختی است ولی چون گذری
پیش چشمت بنماید سحر رخشان را
این بفرموده آن یار خراسانی ماست
که ببینی به شب ظلم و ستم پایان را
وعده صادق حق میرسد از ره تو بدان
یعنی آخر تو ببینی گهر پنهان را
حجت حق رسد از پرده غیبت به میان
هم نمایان کند آن مهر رخ تابان را
چون که آید به میان از سر لطف قدمش
دوره مهر و سعادت برسد انسان را
@@@@@@
کی بیایی و دل از آمدنت شاد کنی
آخر این مرغ دل از درد و غم آزاد کنی
کی شود تا که ببینم رخ زیبای تو را
با وصالت دگرم صحن دل آباد کنی
با فروغت بنمایی همه عالم روشن
فارغ از تیرگی ظلمت و بیداد کنی
کی شود تا که رسد بانگ تو از کعبه به گوش
آن ندای حق خود را همه فریاد کنی
کی شود نقش نو بر صفحه گردون بزنی
دولت ناب جهانی دگر ایجاد کنی
طرح دیگر بزنی بر رخ ناسور زمان
عالمی بهتر از این سلسله بنیاد کنی
با مسیحا نفست روح زمان زنده کنی
معجزاتی تو به آن حسن خداداد کنی
کی شود تا که رسد وقت قیام حق تو
بر صف جبهه حق یاری و امداد کنی
در شب غیبت طولانی ات ای راحت جان
کاش میشد که مرا هم تو کمی یاد کنی
@@@@@@
دوران افول باطل و وقت شکست
پیروزی حق رسد به زودی که به دست
دنیا ز نگاه سرورم خامنه ای
در حال گذر ز پیچ تاریخی هست
@@@@@@
عاقبت جلوه بکن رخ بنما مهدی جان
دیگر از پرده غیبت به درآ مهدی جان
مُردم از دوری تو این شب ظلمت تا کی
عاقبت چهره نما محض خدا مهدی جان
دیگر از این سفر دور و درازت بازآ
با مسیحای وجودت ز درآ مهدی جان
اینهمه هجرت و دوری مگر آخر بس نیست
قصد موطن کن و بر خانه بیا مهدی جان
صبح صادق شو و بر ظلمت شبها تو بتاب
روشن از پرتو خود کن همه جا مهدی جان
یوسف گمشده ام تا به کی ام درد و فراق
طاقتم نیست دگر هجر تو را مهدی جان
بی تو بر دیده دگر روشنی و سویی نیست
با خود آور دل ما را تو دوا مهدی جان
@@@@@@
چون تو آیی به جهان شور قیامت برسد
نفخه صور دمد تا که قیامت برسد
میشود ولوله ای در همه روی زمین
تا که بر عالمیان لطف پیامت برسد
بدرخشد به جهان پرتو نور رخ تو
تا که آن ناب ترین پیک و علامت برسد
تا تو از ره برسی با تو رسد رحمت حق
کآخرین گوهر یکتای امامت برسد
با تو آید به جهان امنیت و صلح و صفا
دور آزادگی و عدل و کرامت برسد
عاقبت سر برسد مهلت ابلیس لعین
بهر شیطان صفتان وقت ندامت برسد
کاروان بشریت برسد مقصد خویش
با تو این کشتی امت به سلامت برسد
@@@@@@
تا نیایی به جهان بی تو که فردایی نیست
فارغ از ظلم و ستم بی تو که دنیایی نیست
بی تو هرگز نرسد عدل و عدالت به جهان
در برآوردن حق چون تو که همتایی نیست
خود تو باید برسی تا برود جور و جفا
بی تو بر جبهه حق رحم و مدارایی نیست
تا نیایی نرود جور شیاطین زمان
بی تو آزاد و رها مسجد اقصایی نیست
خود تو باید برسی تا برسد مهر و وفا
چون مسیحا نفست روح و دل افزایی نیست
تا نیایی نشود روی زمین همچو بهشت
بی تو این صحن جهان را چمن آرایی نیست
بی تو هرگز نرسد خلقت انسان به کمال
چون تو در دور زمان گوهر والایی نیست
یوسف گمشده ام رخ بنما بر همگان
چون تو در کل جهان طلعت زیبایی نیست
تا نیایی نرسد مرهم زخم دل من
بر دل غمزده ام جز تو مداوایی نیست
@@@@@@
پیروزی حق ، یقین بدان در راه است
زین نکته شکفته هر دل آگاه است
بر بام جهان پرچم توحید رسد
آینده بدان از آن حزب الله است
@@@@@@
آقا جون هرچی که دارم همه دنیام واسه تو
همه عمرم بفدات امروز و فردام واسه تو
همهء زندگی ام قربون یک دم دیدنت
همه دنیا رو میخوام با تو و میخوام واسه تو
همهء لحظه هامو یاد تو کرده واسه خود
تموم لحظه هامه روزا و شبهام واسه تو
آقا جون عاشقتم بی تو که آروم ندارم
ناله هام مال توئه آهم و اشکام واسه تو
آقا جون قربون تو کی تو می آیی پیش من
منتظر مونده یه دم این دل تنهام واسه تو
اگه دیگه تو بیای جون و میذارم زیر پات
میدم این روح و تن و قلب و دو چشمام واسه تو
قربون اون قدمات شم چرا زودتر نمیای
که پر از خواهشم و غرق تمنام واسه تو
@@@@@@
وقت آن است که بر دور زمان باز آیی
منجی حق شده بر خلق جهان باز آیی
وقت آن است که رویت بنمایی به جهان
در بر منظر چشم همگان باز آیی
وقت آن است نمایا ن کنی آن طلعت خویش
هم از این پرده غیبت به میان باز آیی
وقت آن است به پایان برسد شام فراق
چون دم صبح سحر جلوه کنان باز آیی
بهر احیای قلوب همه خلق جهان
با مسیحا نفست خنده کنان باز آیی
وقت آن است که از ریشه کنی ظلم و ستم
بهر تأدیب همه فتنه گران باز آیی
دیگر از دوری تو مانده مگر تاب و توان
وقت آن است که ای راحت جان باز آیی
@@@@@@